بسم الله الرّحمن الرّحيم
برادران عزيزم اعضاي محترم شوراي مديريّت! سلام عليكم.
خبر دارم كه كارتان بسيار سنگين است. به اين جهت، طبق اصل «الأهمّ، فالأهمّ»، تنها اموري را يادآوري ميكنم كه هماكنون رسيدنتان به آنها ضروري است. امّا يارانم! حيف است: آنهمه خستگي را تحمّل كنيد؛ و در آخر ـ خدا ناكرده ـ مانند آنانكه «ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحيوةِ الدُّنيَا»، دهستان له بن هه وانه ی خالُيِوه ده ر بچيُ. مطلب «سيُ پرسيار» را هميشه در نظر داشته باشيد تا اوّلاً تنها به خاطر رضاي پروردگار، كه مايه ي سعادت همه جانبهي خلق و خصوصاً «هه ژاران» است، با اين برادرتان همكاري كنيد؛ و ثانياً بدانيد كه همكاريتان در هر مسأله هم، موافق موازين دين است. و اگر در مسألهاي ترديد داشتيد، تحقيق كنيد تا به صحّت آن پي بريد؛ و اگر ديديد اشتباه ميكنم، يادآوري كنيد تا خطايم را تصحيح كنم. ميدانيد كه من نميتوانم بياشتباه باشم؛ و ميدانيد كه تصحيح اشتباه من، ثواب اصلاح خطاي چند نفر را دارد. پس، خودتان را، با هيچ ملاحظهاي، از چنان ثوابي محروم نكنيد.
امّا مطالبي كه حالا بايد مورد توجّه باشند:
۱ـ ميدانيد كه: اگر قرار باشد: ميان «فقر و ثروتمندي»، يكي را عار بدانيم، عار سنگينِ بد سرانجام، مدال سينهي «غنيٰ» است. زيرا جمع شدن ثروت زياد، اوّلاً ممكن است از راههاي ناپاكي و خيانت به خلق باشد؛ و ثانياً قطعي است كه در «امانتداري»، خيانت ميشود (به توضيح حديث «شرّ أمّتي الأغنياء» در شعر شمارهی ۲۱۷ ـ روح وصيّتنامه ـ توجّه فرمائيد). امّا متوجّه باشيد: بحث از ثروتمندي است يعني: جمع مال و دارايي بيش از حدّ تقريبيِ متوسّط، نه زياد به دست آوردن از راه حلال ـ و بدون اهمال وظايف مهمتر ـ؛ و انفاق آن به خاطر دين و خلق خدا ـ به جاي ثروت اندوزي ـ كه: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ ، لِلرَّجُل ِالصّالِحِ! ـ در حاليكه «فقر»، اگر ناشي از قصور و تنبلي نباشد، بلكه موجب آن، ترجيح تلاش براي رستگاري مظلومان، بركوشش براي رفاه خود، و انفاق عمدهي درآمد بر چنان هدفي باشد، مايهي عزّت و فخر است، كه: «اَلْفَقْرُ فَخْري» (باز در همان شعر ۲۱۷ به كار اسوههاي بزرگ ايمان و ايثار: خديجهي كبريٰ، و صدّيق أتقيٰ ـ سلام الله و رحمته و بركاته علي هاديهما و عليهما ـ توجّه كنيد).
و ميدانم كه ـ طبق معمول هميشه ي تاريخ ـ اكثريّت عمده ي مجاهدان راه خدا ـ چه خودتان و چه ساير يارانـ دچار فقر مالي هستند. لذا لازم است تحقيق كنيد تا اگر كسي از عهدهداران وظايف مكتب، و سپس از ديگران (طبعاً باز با رعايت اصل ألأهمّ فالأهمّ ـ از جهت درجهي فقر، و نوع احتياج ـ)، در فشار اقتصادي است، به وي برسيد.
۲ـ در مورد استخدام زن در مشاغل اجتماعي، متوجّه باشيد كه: اين امر، داراي دو جنبه است: اقتصادي و اجتماعي. زن در بعد اقتصادي قضيّه، كاملاً استقلال دارد؛ و شوهر هيچگونه حقّ «قوّاميّت» بر آن ندارد (مگر همان مسؤوليّت ديني كه همه ي مسلمانان در برابر يكديگر دارند، و مقتضاي اصل «دائره ي مسؤوليّت»)، و اجازه ندارد او را از حقوق و مزايايي كه زندگيش را ـ در صورت نياز ـ تأمين ميكند، محروم سازد؛ بخصوص با اوضاع غير اسلاميِ حقوقي و اجتماعي حاكم بر جامعه ي ما كه: اگر زماني، شوهر بخواهد همسرش را طلاق دهد، بيبهره از آن درآمد، و بينصيب از حاصل سالها زحمتش در خانهي شوهر، بايد بيرون رود و؛ به «فقر مطلق» ـ با معني لغوي آن ـ گرفتار گردد! (به مفادّ نامههايي كه پيش از انقلاب دربارهي اين موضوع به مراجع دادگستري مينوشتم، مراجعه فرمائيد). تنها در صورتي كه شوهر، ممرّ درآمدي مطمئنّ با عوائدي در حدود عوائد معلوم و مفروض كارمندي، بطور قطعي در اختيار زن قرار دهد، ميتواند از وي درخواست عدم استخدام كند. امّا در بعد اجتماعي، شوهر داراي قوّاميّت است، و ـ به تفصيلي كه در يكي از نامههاي فترهي اخير دربارهي «امور و وظايف خارجي و داخلي خانه» نوشتهام ـ حقّ تعيين نحوهي روابط با ديگران و با جامعه را دارد. امّا چون در كار اقتصادي همسر، نميتواند دخالت كند (مگر با آن شرط كه نوشته شد)، حقّ قوّاميّتش در امر استخدام، بي اثر ميشود. و امّا دربارهي اصل استخدام زن، ميدانيد كه: دو موضوع اجتماعيِ اساسيِ بسيار ارجمند، به زنان مربوط است: وظايف تعليم و تربيت، وظايف طبابت. ولي به اقتضاي احكام ثانويّه، گاهي ممكن است: استخدام در كارهاي مباح مردان (به توضيح سابق درباره ي سه درجهي كلّي بودن مشاغل دولتي، توجّه فرمائيد)، براي يك زن هم، مباح، بلكه مطلوب گردد. و گاهي ممكن است: استخدام براي معلّمي و طبابت (همهي شؤون طبابت) هم، نامطلوب، و حتّي حرام گردد.
و در هر صورت، مطلوب اهمّ در اسلام، سلامت خانواده، و صفاي روابط، و وجود رابطه ي مودّت و رحمت است. لذا، زن وشوهر با «تشاور» و «إئتمار» به تصميمي مشترك كه با موازين و مقاصد دين سازگار باشد، برسند. اگر نتوانستند، اين وظيفه، به عهدهي «دادگاه شقاق» است. امّا باز به حكم «احكام ثانويّه ي» ناشي از اصول و موازيني متعدّد، اكنون بايد هر مجموعه ي «إخاء»، به حلّ چنين مشكلي در كار افراد آن مجموعه بپردازد. اگر نتوانست، مسأله به شوريٰ ارجاع شود، تا به تنهايي، يا با كمك هيأت افتاء به «اصلاح» برسند. باز اگر لازم بود، در حدّ امكان، از صاحبنظران ديگر، يا از «حكمين» كمك بگيريد؛ و در صورت برطرف نشدن نياز، مسأله را به اين برادرتان ارجاع فرمائيد.
۳ـ و چند تذكّر درباره ي جزوه ي منتشر شده با عنوان آغازينِ «صبح را با ياد خدا آغاز كن»:
اوّل: براي همهمان، توفيق عبادت هرچه بيشتر با اخلاص از خدا درخواست ميكنم. دوّم: قوام عمدهي جزوه، روايت حديث است و، فتوي به حديث ـ كه رأيم را دربارهي هر دو ميدانيد ـ . سوّم: صرفنظر از تكيه بر «احاديث ترغيب و ترهيب»، اشتباه راوياني كه: واقعهي يك بار را، با صيغههاي مشعر بر استمرار نقل كردهاند. (قبلاً در اين باره هم بحث داشتهايم)، مورد استناد قرار گرفته است. چهارم: در سفر تاريخي و پراز مسائل شنيدنيِ از «ته ويُلُيُ» به «سوِرداشو سهرگه لُوِ» كه به همراهي آقاي ملّا عبدالله بانهييِ در حدود چهل سال قبل انجام داديم، در حجرهي طلبهي سه رگه لُوِ، از شخصي شنيدم كه ـ به طور خلاصه ـ: مردم بيديانت يكي از مناطق آفريقا، رغبت به گرويدن به «ديانت الهي» پيدا ميكنند. از استانبول و واتيكان، درخواست اعزام نمايندگاني براي تبيين موازين «اسلام و مسيحيّت» ميكنند تا بهترين را بپذيرند. آن زمان، مدّتها بود كه مباني تشكيلات «فراماسوني»، در همه ي شؤون حكومت عثماني، نفوذ كرده بود؛ و با طرق گوناگون ـ كه مهمترين آنها به كار گماردن مأموراني بود كه مردم را در مناطق مختلف اسلامي و غير اسلامي، از اسلام، و ـ لااقلّ ـ از حكومت عثماني (: رمز ضعيف و معيوب قدرت مسلمانان) بيزار كنند ـ عليه اسلام، فعّاليّت ميكرد. نمايندهي «شيخالاسلام استانبول»، در جمع نمايندگان آن منطقه، قبل از هر مسأله، به بحث «عبادات» ـ به معني خاصّ ـ ميپردازد! آنگاه يكيك واجبات و مستحبّات را، و حتّي همه ي موضوعات احاديث «ترغيب» را، با تذكّر شروط و اوصاف هر چه وقتگيرتر، به عنوان «وظايف ديني مسلمانان»! بر ميشمارد! و همچنين… . حاضران ميبينند: نه تنها با اين عبادات، از زندگي باز ميمانند، بلكه: «كلّ زمان هم، به اداي اين «وظايف» نميرسد!»؛ و ـ طبعاً ـ از اسلام، رو ميگردانند … . اگر در كتابهايي، چنين مسائلي جمع گردد، ممكن است خيلي زيانبار نباشد. امّا متوجّه وضع خودتان باشيد كه: آنچه نشر كنيد، به مثابهي برنامهاي عملي براي همه تلقّي ميگردد، خصوصاً كه توضيحات لازم همراه نشريّه نباشد.
با آرزوي ايمان آنها كه پس از هر اشتباه كوچك هم، «ذَكَروُا اللهَ، فَاسْتَغْفَرُوا لِذنُوُبِهِمْ ـ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلّا الله ُـ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَليٰ ما فَعَلوُا» و بعد هم: «أصْلَحُوا، وَ بَيَّنُوا» براي همه مان.
برادرتان : احمد
۱۶/۷/۷۰
ـ سورهی کهف آیهی ۱۰۴
ـ بايد تدريجاً به آنجا برسيد كه ملاك نياز، درخواست خود اشخاص باشد.
ـ دقّت كنيد در: تنوّع عبارات دعاها در روايات؛ و نيز در تذكّر «وصيّتنامه» دربارهي: ۱ـ تناسب دعا با حال، و ۲ـ زبان مطلوب براي دعا.
ـ از آن ايّام، پيش نيامده که بار ديگر، آن دوست صالح و نيك نفس را ببينم. گويا ايشان داماد كاكه حسن عزيز است.
ـ سورهی آلعمران آیه ۱۳۵
ـ امّا نظرم دربارهی کتابها: استحکام در آنچه مربوط بدین است، ضروری است ـ به خلاف علوم و مسائل دیگر ـ، لذا ۱ـ از نورالیقین و کتاب مرحوم هیکل و سایر کتب سیره، گلچین کنید. ۲ـ از اربعین، تنها همان چند حدیث را که علامت زدهام، آموزش دهید؛ اما با تصریح به عدم اذن شرعی خودتان، مگر با تعیین (مانند همین مورد). طبعاً گلچین سیره هم، بعد از اجازهی خاصّ، باید تدریس شود. اگر از جزوهی خودتان هم، بعضی، خصوصاً توضیح و تحلیل بعضی موضوعات را، علیحده، و هر مدّتی یک فقره، در برنامه بگنجانید یا نشر کنید. ممکن است مفید باشد ـ با مدد الهی ـ .