نامه هفت

 بسم الله الرّحمن الرّحيم

برادران عزيزم اعضاي محترم شوراي مديريّت! سلام عليكم.

خبر دارم كه كارتان بسيار سنگين است. به اين جهت، طبق اصل «الأهمّ، فالأهمّ»، تنها اموري را يادآوري مي­كنم كه هم­اكنون رسيدنتان به آنها ضروري است. امّا يارانم! حيف است: آنهمه خستگي را تحمّل كنيد؛ و در آخر ـ خدا ناكرده ـ مانند آنانكه «ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحيوةِ الدُّنيَا»، ده­ستان له بن هه­ وانه ی خالُيِوه ده ر بچيُ. مطلب «سيُ پرسيار» را هميشه در نظر داشته باشيد تا اوّلاً تنها به خاطر رضاي پروردگار، كه مايه­ ي  سعادت همه جانبه­ي خلق و خصوصاً «هه ژاران» است، با اين برادرتان همكاري كنيد؛ و ثانياً بدانيد كه همكاري­تان در هر مسأله هم، موافق موازين دين است. و اگر در مسأله‌اي ترديد داشتيد، تحقيق كنيد تا به صحّت آن پي بريد؛ و اگر ديديد اشتباه مي­كنم، يادآوري كنيد تا خطايم را تصحيح كنم. مي‌دانيد كه من نمي­توانم بي­اشتباه باشم؛ و مي­دانيد كه تصحيح اشتباه من، ثواب اصلاح خطاي چند نفر را دارد. پس، خودتان را، با هيچ ملاحظه­اي، از چنان ثوابي محروم نكنيد.

امّا مطالبي كه حالا بايد مورد توجّه باشند:

۱ـ مي­دانيد كه: اگر قرار باشد: ميان «فقر و ثروتمندي»، يكي را عار بدانيم، عار سنگينِ بد سرانجام، مدال سينه­ي «غنيٰ» است. زيرا جمع شدن ثروت زياد، اوّلاً ممكن است از راه­هاي ناپاكي و خيانت به خلق باشد؛ و ثانياً قطعي است كه در «امانتداري»، خيانت مي­شود (به توضيح حديث «شرّ أمّتي الأغنياء» در شعر شماره­ی ۲۱۷ ـ روح وصيّتنامه ـ توجّه فرمائيد). امّا متوجّه باشيد: بحث از ثروتمندي است يعني: جمع مال و دارايي بيش از حدّ تقريبيِ متوسّط، نه زياد به ­دست­ آوردن از راه حلال ـ و بدون اهمال وظايف مهمتر ـ؛ و انفاق آن به خاطر دين و خلق خدا ـ به جاي ثروت اندوزي ـ كه: نِعْمَ الْمالُ الصّالِحُ ، لِلرَّجُل ِالصّالِحِ! ـ در حاليكه «فقر»، اگر ناشي از قصور و تنبلي نباشد، بلكه موجب آن، ترجيح تلاش براي رستگاري مظلومان، بركوشش براي رفاه خود، و انفاق عمده­ي درآمد بر چنان هدفي باشد، مايه­ي عزّت و فخر است، كه: «اَلْفَقْرُ فَخْري» (باز در همان شعر ۲۱۷ به كار اسوه‌هاي بزرگ ايمان و ايثار: خديجه‌ي كبريٰ، و صدّيق أتقيٰ ـ سلام الله و رحمته و بركاته علي هاديهما و عليهما ـ توجّه كنيد).

و مي­دانم كه ـ طبق معمول هميشه­ ي تاريخ ـ اكثريّت عمده ­ي مجاهدان راه خدا ـ‌ چه خودتان و چه ساير ياران‌ـ دچار فقر مالي هستند. لذا لازم است تحقيق كنيد تا اگر كسي از عهده‌داران وظايف مكتب، و سپس از ديگران (طبعاً باز با رعايت اصل ألأهمّ فالأهمّ ـ از جهت درجه­ي فقر، و نوع احتياج ـ)، در فشار اقتصادي است، به وي برسيد.

۲ـ در مورد استخدام زن در مشاغل اجتماعي، متوجّه باشيد كه: اين امر، داراي دو جنبه است: اقتصادي و اجتماعي. زن در بعد اقتصادي قضيّه، كاملاً استقلال دارد؛ و شوهر هيچگونه حقّ «قوّاميّت» بر آن ندارد (مگر همان مسؤوليّت ديني كه همه­ ي مسلمانان در برابر يكديگر دارند، و مقتضاي اصل «دائره­ ي مسؤوليّت»)، و اجازه ندارد او را از حقوق و مزايايي كه زندگيش را ـ در صورت نياز ـ تأمين مي­كند، محروم سازد؛ بخصوص با اوضاع غير اسلاميِ حقوقي و اجتماعي حاكم بر جامعه­ ي ما كه: اگر زماني، شوهر بخواهد همسرش را طلاق دهد، بي­بهره از آن درآمد، و بي­نصيب از حاصل سال­ها زحمتش در خانه­ي شوهر، بايد بيرون رود و؛ به «فقر مطلق» ـ با معني لغوي آن ـ گرفتار گردد! (به مفادّ نامه­هايي كه پيش از انقلاب درباره­ي اين موضوع به مراجع دادگستري مي­نوشتم، مراجعه فرمائيد). تنها در صورتي كه شوهر، ممرّ درآمدي مطمئنّ با عوائدي در حدود عوائد معلوم و مفروض كارمندي، بطور قطعي در اختيار زن قرار دهد، مي­تواند از وي درخواست عدم استخدام كند. امّا در بعد اجتماعي، شوهر داراي قوّاميّت است، و ـ به تفصيلي كه در يكي از نامه­هاي فتره­ي اخير درباره­ي «امور و وظايف خارجي و داخلي خانه» نوشته­ام ـ حقّ تعيين نحوه­ي روابط با ديگران و با جامعه را دارد. امّا چون در كار اقتصادي همسر، نمي­تواند دخالت كند (مگر با آن شرط كه نوشته شد)، حقّ قوّاميّتش در امر استخدام، بي اثر مي­شود. و امّا درباره­ي اصل استخدام زن، مي­دانيد كه: دو موضوع اجتماعيِ اساسيِ بسيار ارجمند، به زنان مربوط است: وظايف تعليم و تربيت، وظايف طبابت. ولي به اقتضاي احكام ثانويّه، گاهي ممكن است: استخدام در كارهاي مباح مردان (به توضيح سابق درباره­ ي سه درجه­ي كلّي بودن مشاغل دولتي، توجّه فرمائيد)، براي يك زن هم، مباح، بلكه مطلوب گردد. و گاهي ممكن است: استخدام براي معلّمي و طبابت (همه­ي شؤون طبابت) هم، نامطلوب، و حتّي حرام گردد.

و در هر صورت، مطلوب اهمّ در اسلام، سلامت خانواده، و صفاي روابط، و وجود رابطه­ ي مودّت و رحمت است. لذا، زن وشوهر با «تشاور» و «إئتمار» به تصميمي مشترك كه با موازين و مقاصد دين سازگار باشد، برسند. اگر نتوانستند، اين وظيفه، به عهده­ي «دادگاه شقاق» است. امّا باز به حكم «احكام ثانويّه­ ي» ناشي از اصول و موازيني متعدّد، اكنون بايد هر مجموعه­ ي «إخاء»، به حلّ چنين مشكلي در كار افراد آن مجموعه بپردازد. اگر نتوانست، مسأله به شوريٰ ارجاع شود، تا به تنهايي، يا با كمك هيأت افتاء به «اصلاح» برسند. باز اگر لازم بود، در حدّ امكان، از صاحبنظران ديگر، يا از «حكمين» كمك بگيريد؛ و در صورت برطرف نشدن نياز، مسأله را به اين برادرتان ارجاع فرمائيد.

۳ـ و چند تذكّر درباره­ ي جزوه­ ي منتشر شده با عنوان آغازينِ «صبح را با ياد خدا آغاز كن»:

اوّل: براي همه­مان، توفيق عبادت هرچه بيشتر با اخلاص از خدا درخواست مي­كنم. دوّم: قوام عمده­ي جزوه، روايت حديث است و،‌ فتوي به حديث ـ كه رأيم را درباره­ي هر دو مي­دانيد ـ . سوّم: صرفنظر از تكيه بر «احاديث ترغيب و ترهيب»، اشتباه راوياني كه: واقعه­ي يك بار را، با صيغه­هاي مشعر بر استمرار نقل كرده­اند. (قبلاً در اين باره هم بحث داشته­ايم)، مورد استناد قرار گرفته است. چهارم: در سفر تاريخي و پراز مسائل شنيدنيِ از «ته ويُلُيُ» به «سوِرداش­و سه‌رگه لُوِ» كه به همراهي آقاي ملّا عبدالله بانه­ييِ در حدود چهل سال قبل انجام داديم، در حجره­ي طلبه­ي سه رگه لُوِ، از شخصي شنيدم كه ـ به طور خلاصه ـ: مردم بي­ديانت يكي از مناطق آفريقا، رغبت به گرويدن به «ديانت الهي» پيدا مي­كنند. از استانبول و واتيكان، درخواست اعزام نمايندگاني براي تبيين موازين «اسلام و مسيحيّت» مي­كنند تا بهترين را بپذيرند. آن زمان، مدّت­ها بود كه مباني تشكيلات «فراماسوني»، در همه ­ي شؤون حكومت عثماني، نفوذ كرده بود؛ و با طرق گوناگون ـ كه مهمترين آنها به كار گماردن مأموراني بود كه مردم را در مناطق مختلف اسلامي و غير اسلامي، از اسلام، و ـ لااقلّ ـ از حكومت عثماني (: رمز ضعيف و معيوب قدرت مسلمانان) بيزار كنند ـ عليه اسلام، فعّاليّت مي­كرد. نماينده­ي «شيخ­الاسلام استانبول»، در جمع نمايندگان آن منطقه، قبل از هر مسأله، به بحث «عبادات» ـ به معني خاصّ ـ مي­پردازد! آنگاه يك­يك واجبات و مستحبّات را، و حتّي همه­ ي موضوعات احاديث «ترغيب» را، با تذكّر شروط و اوصاف هر چه وقت­گيرتر، به عنوان «وظايف ديني مسلمانان»! بر مي­شمارد! و همچنين… . حاضران مي­بينند: نه تنها با اين عبادات، از زندگي باز مي­مانند، بلكه: «كلّ زمان هم، به اداي اين «وظايف» نمي­رسد!»؛ و ـ طبعاً ـ از اسلام، رو مي­گردانند … . اگر در كتاب‌هايي، چنين مسائلي جمع گردد، ممكن است خيلي زيانبار نباشد. امّا متوجّه وضع خودتان باشيد كه: آنچه نشر كنيد، به مثابه­ي برنامه‌اي عملي براي همه تلقّي مي­گردد، خصوصاً كه توضيحات لازم همراه نشريّه نباشد.

با آرزوي ايمان آن­ها كه پس از هر اشتباه كوچك هم، «ذَكَروُا اللهَ، فَاسْتَغْفَرُوا لِذنُوُبِهِمْ ـ وَ مَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إلّا الله ُـ وَ لَمْ يُصِرُّوا عَليٰ ما فَعَلوُا» و بعد هم: «أصْلَحُوا، وَ بَيَّنُوا» براي همه­ مان.

برادرتان : احمد

۱۶/۷/۷۰

 

ـ سوره­ی کهف آیه­ی ۱۰۴

ـ بايد تدريجاً به آنجا برسيد كه ملاك نياز، درخواست خود اشخاص باشد.

ـ دقّت كنيد در: تنوّع عبارات دعاها در روايات؛ و نيز در تذكّر «وصيّتنامه» درباره­ي: ۱ـ تناسب دعا با حال، و ۲ـ زبان مطلوب براي دعا.

ـ از آن ايّام، پيش نيامده که بار ديگر، آن دوست صالح و نيك نفس را ببينم. گويا ايشان داماد كاكه حسن عزيز است.

ـ سوره­ی آل­عمران آیه ۱۳۵

ـ امّا نظرم درباره­ی کتابها: استحکام در آنچه مربوط بدین است، ضروری است ـ به خلاف علوم و مسائل دیگر ـ، لذا ۱ـ از نورالیقین و کتاب مرحوم هیکل و سایر کتب سیره، گلچین کنید. ۲ـ از اربعین، تنها همان چند حدیث را که علامت زده­ام، آموزش دهید؛ اما با تصریح به عدم اذن شرعی خودتان، مگر با تعیین (مانند همین مورد). طبعاً گلچین سیره هم، بعد از اجازه­ی خاصّ، باید تدریس شود. اگر از جزوه­ی خودتان هم، بعضی، خصوصاً توضیح و تحلیل بعضی موضوعات را، علی­حده، و هر مدّتی یک فقره، در برنامه بگنجانید یا نشر کنید. ممکن است مفید باشد ـ با مدد الهی ـ .

 

دیدگاهتان را بنویسید