بسم الله الرّحمن الرّحيم
اعضای محترم هیأت افتاء و شورای مدیریّت، برادران عزیزم! السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
از مسائلی فراوان، که به نظر خودم، باید مورد توجّه شما و همه باشد؛ و از سؤالهایی که از طرف خواهران و برادران رسیده، چندتای لازمتر و عمومیتر را، برای بحث برمیچینم؛ و این، در صلاحیّت شما است که: به شرایط و امکانات، توجّه کنید و؛ مقدّمترین را، در بین آنچه تاکنون مطرح شده؛ یا بعداً پیشنهاد میشود، برگزینید. امّا مسائلی که در این نامه، تذکّر میدهم، مهمّتریناند و؛ اجرای آنها هم، وقتگیر نیست (هر چند بعضی، بسیار سنگین، و مستلزم جهادی سخت است).
۱ـ درباره ی ترتیب مجموعههای «إخاء اخلاقی»، با تشاور با صاحبرأیان، و با یکیک افراد هر مجموعهی مورد انتخاب، جدّیتر اقدام کنید. لازم نیست: کارتان، در چند روز انجام شود؛ و اصلاً مقدور هم نیست. فعلاً تفهیم همان اندازه تکالیف سابقالذّکر به همه، کافی است. به امّید هدایت و برکات الهی، توضیحات بیشتر، برای بعد، خصوصاً وقتی، برای شما یا هر یک از برادران و خواهران، سؤالی پیش آید.
۲ـ بیاد دارید که: دربارهی «عرفیّاتِ» منطقه، و شیوهی اسلامی تغییر و اصلاح فاسدها و معیوبها، بحث فراوان داشتهایم. و نیز شرح دادهایم که: گاهی، بعضی از امور، مشمولِ «احکام ثانویّه» میشوند و؛ حکمشان، موقّتاً عوض میشود. و میدانید که: تغییر و اصلاح، کاری است دشوار، که باید فردی یا افرادی که: «یُجاهِدُونَ فی سَبیلِ اللهِ؛ و لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»، خود را، «به رپهل» کنند، تا تدریجاً اذهان و قلوب مردم، از اسارت آن آداب و رسومِ ضدّ فطرت (که همه هم از آنها مینالند، مگر آنها که: «يُريدُونَ عُلُوّاً فی الاَرض»)، رهایی یابند؛ و دیگر، در ترک آن فرهنگیّات زیانبار، «لایَکُونَ عَلَی الْمُؤْمِنینَ حَرَجٌ». وَ طُوبیٰ لِلغُرَباء! يا خوا، خوا دوُعای: «وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إماماً»مان، لیُ قهبوِلُ کاو؛ بهشمان له بهش ئهو غهريِبگهلهدُا بیُ. در سالهای پیش از انقلاب، این برادرتان، چون مقیّد «بد نامی!» نبودم، در مناسبتهایی که پیش میآمد، بعضی از ناسالمهای عرف را، حذف یا اصلاح میکردم؛ و میدیدم که: تدریجاً «فشار و حرجِ» رها کردن نادرستها و برگشتن به سوی موازین فطری اسلام، بر بعضی باشهامت، کم میشود؛ و دیگران نیز کمکم شهامت پیدا میکنند. امّا اکنون میشنوم که: متأسّفانه، این فترهی پردردسر برای کردستان، همّتها را، از اعتنا به این مسائل برگردانده؛ و بعضی از زشتترین «محرّمات عمومی» با قباحت تمام، دوباره رواج یافته است!
خواهرانم برادرانم! اگر حالا خودم بیرون بودم، باز آماده بودم: پیهی این حرجها را «عملاً» به تن بمالم. امّا چون از میدان عمل دورم، ناچارم به تنها «گفتن و نوشتن» از دور اکتفا کنم؛ و حرج و مشقّت «بهرپهلُ شدن» را، به گردن شما: ـ هم مسیرانم ـ بیندازم. دیگر لازم نمیدانم: بعد از آن همه حرفهای گذشته در این زمینه، و بعد از ستایشها و بشارتهای فراوان قرآن و حدیث، مثلاً: تنها «ذلِکَ فَضْلُ اللهِ یُؤْتیهِ مَنْ یشاءُ» و«طُوبیٰ لِلْغُرَباء»، برای تشویق ـ شما آرزومندان پیروی از مکتب قرآن ـ به تحمّل «حرجِ» جهاد با مفاسد فرهنگ، باز بحث کنم.
یکی از این عرفیّات، «مراسم عزا» است که منکراتِ غالباً حرام رایج در آن، یکی ـ دوتا نیست. قبلاً این نکتهی مهمّ را بگویم که: دائر کنندگان بدعتها و آداب زیانبار، معمولاً «مستکبران»اند و تأییدگرانشان. زیرا همیشه در صددند از هر حادثهای خوش یا ناخوش، برای «ماقوِلُ» شدنِ بیشتر استفاده کنند، از ترتیب دادن سفرههای رنگارنگ برای زندهها، تا ساختن و پیراستن «مقبرههای پر زرق و برق» برای مردهها (همانند: ساختن کاخها، و سوار شدن در ماشینهای چندین میلیونی و، پوشیدن لباسهای چندین هزار تومانی و امثال اینها). و مردم ظاهربین وکممایه هم، کم کم، به تقلید از این «وذيشوِمه»ها میافتند؛ تا بالاخره، فسادی، در جامعه، جزو فرهنگ میشود (و عجیبتر اینکه: برای پیشوایان بزرگوار دین هم ـ که تمام جهادشان، برای آزادسازی خلق فریب خورده، از زنجیرهای فرهنگهای نکبتبار استثماری بوده ـ این آداب ضدّ راه خودشان، بکار برده میشود، مانند ساختن بارگاههای سراسر تجمّل و زر و زیور، و مانند برگزاری مراسم چلّه و سالگرد، و امثال اینها! که گاهی، پیشروان این بیادبیها، خود همان استثمارگراناند، برای هم تثبیت و هم توجیه کاخها و تجمّلات خودشان، و هم محبوب و محترم ساختن رنگ و روهای اشرافیّت در چشم و دل مسلمانان ـ مسلمانانی که به اقتضای بینش اسلامیشان باید زرق و برقهای «ماقوِلُانه» را، لکّههای رسوایی بر چهرهی جامعه، و خود «ماقوِلُان» را، دشمنان بشریّت بدانند ـ ؛ و گاهی هم، مردماند، برای رقابت، یا مقابلهی سطحیانه با اشرافیّتهای استکبارگران). این تذکّر، کافی است برای به خود آمدن آنها که میخواهند: بندهی خدا باشند، نه «ارباب متفرّقه»؛ و راه خدا را، میپسندند نه راه «شیاطین الإنس» را.
امّا آنچه دربارهی مراسم عزا، به حکم احکام اوّلیّه یا ثانویّه، واجبالرّعایه است؛ و اکنون به یادم میآید که تذکّر دهم، این اموراند (اگر مسائلی دیگر نیز باشد، خودتان، با استفتاء یا بدون آن، دربارهشان تصمیم بگیرید): «1»ـ اگر برای کسی، آسان باشد، بهتر است که: اصلاً برنامهی عادی زندگی را، به هم نزند. اگر نشد، اجازه دارد: حدّاکثر تا «سه روز»، برنامهاش را به هم بزند؛ امّا نه با هفته یا چلّه یا سال، و نه با تغییر لباس (به رنگ سیاه یا هر رنگ تیرهی دیگر که در زندگی عادیِ پیش از مصیبت، نپوشیده باشد) یا سایر محرّمات. «2»ـ صاحب عزا، حقّ ندارد برای غیر عائله، حتّی یک لیوان آب، مصرف کند (خبر دارید که: بسیاری، با مخارج عزا، واقعاً مصیبتزده میشوند؛ مگر اشراف، که همیشه درصددند مناسبتی پیش آید تا با ثروت بادآوردهشان، خودنمایی کنند!). بهتر است: دیگران، برای عائلهی عزابار، تا سه روز، خوراک تهیه کنند و؛ آنانرا، به خانهی خود ببرند. اگر بعضی از عزاباران، به خاطر ترس از عرف، توانائی انجام دادن مرتّب این برنامه را ندارند، از یک نوبت و دو نوبت غذا، شروع کنند؛ تا دیگران، اجرای وظیفه را، به حدّ مطلوب برسانند. «3»ـ برای هیچ مسلمانی جایز نیست: از این غذا بخورد، مگر تنها دو «عائلهی بالفعلِ» میزبان و عزابار. «4»ـ بر مسلمانان تکلیف کفائی است که تمام امور میّت را تا تشییع و دفن، انجام دهند. در سایر برنامههای رفتن به مزار، شرکت نکنید. اگر کسی، بدون عنوانهای رایج، و در غیر آن موعدها، و بدون اعلام، به زیارت قبور برود و؛ طبق موازین دین عمل کند، اشکالی نیست. امّا این روش برگزاری مراسم عزا در مساجد، اگر حالا، به دلیل ازدحامی بیش از گنجایش خانهها (در حالیکه این ازدحامها، غالباً غیر لازم، و حتّی ناپسند است)، ضروری میباشد، باید چند شرط، کاملاً رعایت شود اوّل: ترک چای و سیگار و حتّی پذیرائی با آب. اگر غیر صاحبانعزا، در خارج اصل شبستان مسجد، آب آشامیدنی آماده کنند، مانعی نیست. دوّم: هنگامی که یک قاری قرآن، با صدای بلند، مشغول تلاوت است، همه، ساکت باشند؛ حتّی فاتحه نخوانند. فاصلههائی باشد برای تسلیت و فاتحه و خداحافظی روندگان. در کردستان عراق، جایی غیر از خود مسجد، برای غیر عبادت، میسازند با نام «چذقه خانه!» که اقدامی است بسیار پسندیده. در تهران هم، کنار بعضی مساجد، سالنهای مخصوص این قبیل مراسم، ساختهاند. اگر کوشش شود که این «سنّت حسنه»، در جاهای دیگر هم، عملی شود، ثواب دارد. سوّم: این روش استکباریِ بالا و پایین نشستن و سایر امتیازات استکباری را، لااقّل، در مساجد، ترک و منع کنید. خبر از سنّت رسول محبوب ـصـ دارید. چهارم: میدانید که: اسلام، با هر چه، مختصر نشانهای از امتیازات طبقاتی و آداب اشرافی داشته باشد، مخالف است. بنابراین، برنامهی ستایش از میّت و خانوادهاش را ـکه از همان امتیازات شرکآلود استـ ترک کنید؛ و به جای آن، سنّت اسلامی را زنده کنید که دعای مغفرت و رحمت است برای مرده و کسانش و همهی مسلمانان؛ و استفادهی با نیّت خالص است از موقعیّت، برای بیدارگری مردم (همانگونه که، اثر «تلقین» است، اگر به زبان مردم باشد)؛ و برای ترغیب به ترک بدعتهای زیانبار، و برگشتن به راه و روش فطرت پسند اسلام. «5»ـ در بعضی دهات، مرسوم است: تسلیت گویان، به عزاداران، کمک نقدی یا جنسی میکنند؛ و فکر میکنند: با این کمک، صرف غذا در خانهی میّت، برایشان، حلال میشود. اوّلاً: تنها اصل به عذاب انداختن مصیبتزدگان برای پذیرایی، نامشروع است. ثانیاً: خود همین «عرفی شدن» غالباً موجب ایجاد فشار بر تنگدستان میشود. و چه بسا، بدون رغبت، و تنها، از جبر «غصبالحیا»، ناچارند کمکی کنند. و قبلاً در بحث «هدیه»، راجع به حرام بودن قبول این انفاقها، بحث کردهایم.
۳ـ اگر برای دیدار خصوصی، به جایی میروید، به شرطی بر سفره حاضر شوید که: یکـ اگر مستخدمانِ خانگی، هستند، آنها هم، به حسب تناسب جمع ـ : زنانه یا مردانه یا «جمیعاً»ـ با شما غذا بخورند، و با حضور یکجای تمام اهل خانه، و همه مانند هم. دوـ اگر همسایهی فقیر دارند، خصوصاً در دهات، یا اصلاً «بودار» نپزند؛ یا در فرض توانستن، سهم کافی همسایههای مستمند را هم تأمین کنند. و در هر حال، خوردن همان لبنیّات و موادّ عمومیِ مقدور در زندگی فقرا، بهتر است. و اگر برای غیر دیدار خصوصی رفتید، در خانهی کسی، اقامت نکنید؛ و به حسب شرایط، در مهمانخانهها یا مساجد یا سایر اماکن عمومی مناسب، یا هر جای دیگر، سکنیٰ گزینید. و باز، مواظب باشید: «معیون» ـ به معنی اعمّ ـ نخورید. در هر نوع «ولیمهی» به معنی شامل آن، این تذکّرها را رعایت کنید، با شرط اشرافی نبودن سفره، به حسب آنچه در سفره است، یا آنانکه بر سفرهاند، و عدم تبذیر (قبلاً گفتهام: برای پذیرائی از مهمان، مقداری اسراف ـ نه تا حدّ اشرافیّت، و نه با ایجاد حَرَج فراوان برای اهل خانه ـ مجاز، بلکه ـ به اقتضای خصوصیّات و شرایط ـ مستحبّ است).
یادآوری این مسائل، هم برای اصلاح همه است؛ و هم برای الزام خودم، با پیش انداختن مدرک، به رعایت آنها، اگر در آینده، در مظانّ تعلّق این تکالیف قرار گرفتم. و اکنون شما، اگر عموماً، و با اعلام، به تعهّد این وظایف، همّت بندید، فشار و حرج عرفشکنی، بر یکیکتان، کمتر میشود. و همین نوشته هم، به چند دلیل، در تخفیف فشار، کمک میکند.
۴ـ در دیدار اخیر جمعی از برادران، سؤال و جوابهایی دربارهی «اجتهاد و تقلید» و غیره، پیش آمد. همه با تعاون، و کمکگیری از یادداشتهایی که مینوشتند، بکوشند، تمام بحثهای آن جلسه را بنویسند؛ و پیش از گنجاندن در برنامه، برای تصحیح بفرستید.
۵ـ میخواستم: در جواب به سؤالهایی دربارهی تکاليف هیأت افتاء، مطالبی بنویسم. امّا جوابی که به پرسش اخیر آنان است، برای همه کافی است.
۶ـ هر زمانی، به اشتباهات گذشتهام، پی بردهام (: اشتباهاتی که در دیگران اثر دارد)، تذکّر دادهام. و اخیراً شرحی نوشتم که: به خلاف تصوّر بعضی از یاران، این کار، واجب است خصوصاً برای «از حجّیّت افتادن». یقیناً شما هم، خصوصاً آنهاتان که فعّالترید، اشتباه میکنید. (وگاهی من هم ـ نه از راه «غیبدانی یا آموزش غیبی!» به آن اشتباهاتتان پی میبرم). آیا آن اندازه، قدرت ایمان دارید که: با اخلاص و با صراحت تمام، برای دیگران، خصوصاً اگر شاگردانی دارید، برای آنان، توضیح دهید تا مشمول فوزِ «الَّذینَ تابُوا، وَ أصْلَحُوا، وَ بَیَّنُوا» گردید؟ یا برای «سبک نشدن!!»، مکتوم میدارید؟ یا به «تأویلات» میپردازید؟! یا میکوشید، همان اشتباهتان به همان حالت، مقبول بماند؟! درجهی ایمان خود و یارانتان را، با این مقیاس، خوب میتوانید بسنجید.
ـ سورهی احزاب آیهی ۳۷
ـ سورهی فرقان آیهی ۷۴
ـ اگر توضيحات اين موضوع كه: «چرا گاهي «هدايت و اضلال» و امثال اينها، به پروردگار نسبت داده ميشود؟»، فراموش شده باشد، يادآوري كنيد تا ـ به اميد خدا ـ بعداً بنويسم.
ـ منظور اين است كه براي صاحبان عزا، نه زحمتي داشته باشد و نه خرجي.
ـ سورهی بقره آیهی ۱۶۰