بسم الله الرّحمن الرّحيم
عزيزان گرامي برادران شوراي مديريّت! وَ عَلَيْكُمُ السّلامُ وَ رَحْمَة الله و بَرَكاتُهُ.
به بعضي از مسائل و سؤالهايتان در نامههاي پيشتر جواب دادهام، كه شايد همان اندازه كافي باشد. اگر پس از خواندن نامهي پيش از اين، باز اضافه توضيحي را لازم دانستيد، يادآوري فرمائيد. عدّهاي ديگر از ياران هم، مطالبي مطرح كردهاند، كه به آنچه عمومي است و، قبلاً تبيين نشده، به دنبال جواب به شما، پاسخ خواهم گفت. و قبلاً اين كارتان را تحسين ميكنم كه: سؤالهاي مربوط به كار «هيأت قضا و افتا» را ـ كه از طرف مردم مطرح شده ـ براي آن هيأت فرستادهايد؛ و بعداً كه هيأت، جواب مرا لازم دانسته، براي من فرستاده است. يقيناً اگر اموري مرتبط به شما هم، به هيأت ارجاع شود، آن برادران، آنها را براي شما خواهند فرستاد. اين روش، هم شما ـ اعضاي دو مجموعه ـ را، به نظم بيشتر عادت ميدهد، و هم ساير مسلمانان را؛ و هم كارها را، برهمه، از جمله: اين برادرتان، آسانتر ميكند. امّا آنچه روح و ارزش همهي بيا و بروها، و همهي احوال و اعمال درون و بيرون است و؛ به همه ارزشِ «كلم طيّب» و «عمل صالح» بودن ميدهد و، از «گم شدن» يا «وبال شدن» آنها، جلوگيري ميكند، «اخلاص در نيّت» است و بس. خداي كريم، بهرهي همهمان را، از اين خير محضِ زوال و وبال و پشيماني ناپذير، بيشتر گرداند. و امّا جواب:
۱ـ هرگاه يك «مسلمان نَسَبي»، شخصاً متعهّد به اسلام گردد، او را نه مانند «جديد الإسلام» ميدانم و، نه مانند «بيعتدار گناهكار. پس، در مورد روزههاي نگرفته، بهتر است: ۱ـ تا حدّي كه عادتاً مقدور است، قضاي روزه كند (نميگويم: واجب است)؛ ۲ـ در صورت داشتن ثروت بيش از «حدّ متوسّطِ» جامعهاش (حد متوسّط، اكنون، تخميني است)، براي هر روز روزهي گذشته، فقط يك بار (بدون تكرار)، معادل خرج متوسّط غذاي يك روزش ـ با نرخ زمان حال ـ فديه بدهد. اگر آن اندازه، ثروت نداشت، تكليفي ندارد. امّا «مسلمان شخصي» اگر روزه بدهكار باشد، واجب است قضا كند؛ و در صورت داشتن ثروت مورد بحث، فديهي هر روزش، به تعداد سالهايي كه توانائيِ قضا را داشته و، عذري هم نداشته، تكرار ميشود. و اگر چنان ثروتي نداشت، براي هر روز از هر سالِ دور يا نزديك، فقطّ يكبار، فديه تعلّق ميگيرد. و در هر صورت، فديه بر «ذمّه» است و؛ به حسب امكانات، و پس از احتساب مخارج متوّسط يك سال، و بدهيها، تأديه ميشود.
۲ـ خوانندگي ترانه (: وردهپل به كوردیِ) يا آواز (: هوُره و حهيران و مهقام يا بهيتو باوی خوُمان) (و يا: قرآن) با شرط عامّ آن، كه حذر از احوال و الفاظ زيانبار براي ذهنيّات و قلبيّات و غرايز است، اگر تفنّني محض باشد ـ نه اكتسابي ـ بياشكال است (با احتمال «مطلوب بودن» در بعضي احوال). امّا ارتزاق با آن را جايز نميدانم (اگر ضوابط ارزشي «مكاسب» را در اختيار داريد، به آن مراجعه كنيد. وإلّا بنويسيد تا باز شرح دهم).
۳ـ با تفسيري كه از آيهي ۶۱ سورهي مبارك نور دارم، جمع شدن ذكور و إناثِ با روابط خانوادگي و دوستيِ در آن آيه، و بر يك سفره نشستن آنان با رعايت موازين فقهي و اخلاقيِ «عفاف»، جايز است. امّا اين جواز، براي همان كسان مذكور در آيه است، نه غير آنان. پس، اگر عكس گرفتن از آن مجالس براي خود آن اشخاص باشد، بياشكال است. امّا جائز نیست به دست دیگران برسد (به نظر من، حكم اصليِ «عكس» در آينه يا تلويزيون يا بر اشياء، همان حكم «عَيْن» است. چون اصل علّت، در هر دو جريان دارد).
۴ـ ميدانيد كه: در زبان و در عرف عامّ كردي، معني «رقص»، جدا است از «هه لُ په رُكيُ». رقص، تنها براي غير آن صورتهايي كه در عرف كردي، مرسوم است، يا شبيه آن است، اطلاق ميشود. و اگر به كسي كه «ههلُپهرُكيُ» ميكند، بگويند: «رقص ميكند» در عرف ما به وي اهانت كردهاند. و اين تمييز هم، درست و بجا است. زيرا خود « هه لُپه رُكيُ»، «تفريحي ورزشيِ» سنگين است كه معمولاً با حركات جلف و پست، يا تحريك كنندهي منفی غرائز نيست. امّا «رقصها» غالباً يا پستاند يا مفسد. پس، من تنها دربارهي حكم «ههلُپهرُكيُ» كه با صورتهاي آن آشنا هستم ـ و لابدّ، مورد نظر شما هم همان است، امّا به اشتباه، كلمهي «رقص» را بهكار بردهايدـ ميتوانم جواب دهم: الفـ ههلُپهرُكیُی زنان با هم، يا مردان با هم، در مجالس خاصّ هر كدام مباح است. [يادم ميآيد: دهها سال قبل، در دهي از دهات مريوان، به مناسبت جشن فارغالتّحصيلي چند نفر «فهقيُ»، بساط هه لُپه رُكيُ گرم بود؛ و معمولاً ريش سفيدان، وحتّي علماي محترم هم ـ مثلاً: مرحوم ملّا باقر بالك ـ شركت ميكردند. و اين، نمونهاي بود از درست فهميهاي منطقهي مريوان، كه سابقاً اكثر دههاي آن، داراي مدرسهي ديني بود، با روابطي بسيار گرم و باصفا، ميان همه با همديگر. (تعريف برنامه ي سالانهي «شاو وهزيِری فه قيُ گه ل» بماند براي فرصتي ديگر)] بـ هه لُپه رُكيُی زن و مرد محرم با هم، به دليل تماسّ غيرمأذون جائز نيست؛ مگر تنها در«دو دهسمالُه» يا «پهنجه ههلُپيُك»، كه در آنها، تماسّهاي ناپسند دست و بدن، پيش نميآيد.