سم الله الرّحمن الرّحيم
برادران عزيزم اعضاي محترم شوراي مديريّت! سلام عليكم.
مدّتي است مطالبي مهّم براي نوشتن دارم و مجال نمييابم. بهعلاوه، ميدانيد كه چه اندازه از كارهاي ارجاعي چند ماهه ي شما نيز روي دستم مانده است. چرا؟ چون فرصتهايي محدود كه بيابم، به سروكار خواندن نامهها و ـ اگر برسم ـ نوشتن جواب آنها ميشود. آيا شما و ساير عزيزان، اين را ميپسنديد كه: مسائل عمومي، فداي مسائل شخصي گردد؟ نامههائي كه در اين ملاقات اخير به دستم رسيده، چندان زياد و پرمطلباند، كه اگر بخواهم جواب روشن به همه بدهم، احتمالاً با اين كمفرصتي، بيش از يك سال وقتم را ميگيرد. بلي، در بين آنها نامه هائي هستند كه مشكلات واقعاً عمدهي اشخاص را منعكس ميكنند. امّا باقي دربارهي دانستنيهائي هستند كه ميتوان جواب آنها را از كتب مختلف بهدست آورد. و اگر قرار باشد: هر كس، هر مشكل ذهني و علمي را بپرسد و جواب بخواهد، دهها نفر مثل من، با فراغت روزي ۱۰ـ۱۲ ساعت كار، به چنين تكليفي نميرسند. اين واقعيّات و مطالب را، با آنچه قبلاً دربارهي «كار مورد پسند خودم» نوشتهام، به مردم تفهيم كنيد. شايد كسي كه دارد دربارهي مطلب خودش نامه ا ي مينويسد، فكر ميكند: جواب دادن به تنها نامهي او، وقتي زياد نميخواهد؛ و اين حساب، غالباً درست است. امّا آن شخص بايد حساب كند كه: ممكن است هر ماه، صدها نفر ديگر هم باشند كه عين همين حساب را بكنند. آن وقت، تكليف من چه ميشود؟ آيا اصولاً روا است: فرصت كوتاه عمر من، تنها صرف مسائل اشخاص گردد؟ دوستان ديده و ناديده، خاطرهي تلخ و زيانبار سرجنجاليهاي غير مهمّ (و غالباً ساختگيِ) دوران انقلاب را به ياد آورند؛ و اگر خود نديدهاند، از باخبران بپرسند. آيا آن زمان، جائز بود: گرفته شدن تمام وقت من و همهي ياران با آن سر و صداهاي غيرضروري مغزفرسا، كه مانع رسيدن به امور عاجل و ضروريِ خود همان مردم بود؟ بايد آن تجربه، به روشن شدن ذهن همه، بزرگترين كمك كند كه: پردهاي ديگر از «اتلاف وقت» را تكرار نكنند. تا امروز كه وعدهي ملاقات بعدي نزديك شده، تنها به تعدادي از نامههاي ملاقات پيش جواب دادهام، آن هم به وضعي كه ميبينيد: غالباً مجملی و يا عنوانمانند. و بقيّه ميماند براي بعد، اگر باز فرصت جواب به دست آيد و نامههاي جديد مجال دهد. گاهي، با تمام كراهيت، فكر ميكنم: بهتر آن است كه به هيچ نامهاي جواب ندهم. زيرا به جواب مفيد براي همه، كه نميرسم؛ و مشكل است: تبعيض ـ هرچند بسيار ضروريها تقريباً معلوماندـ ؛ و معلوم است كه تكليف «إذَا حُيِّيتُم …» هم، به محال، تعلّق نميگيرد. انتظار از همهي دوستان دارم: كاري كنند كه: روي ناچاري، چنان نشود، خصوصاً با عادت دادن همه به روشي كه قبلاً پيشنهاد كردهام.
و اينك جوابهايي بسيار مختصر به سؤالهاي عمومي چند نامه:
۱ـ آن شخص محترم كه به فوز شرفيابي به خدمت حضرت رسول گرامي ـصـ در آن خواب بسيار مهّم و پر رمز و راز رسيده، رؤيايش را در ورقهاي بدون عنوان مخاطبي خاصّ و بدون امضاي خود نوشته كه معمولاً اين روش، براي اعلام عمومي است. به ايشان ـ همراه با تبريك اين فيضيابيـ برسانيد كه: اوّلاً چنين كاري، موجب كم بهره شدن يا حتّي محروم شدن از اين بركات ميگردد. ثانياً تعبير چند فقرهاي از خواب، براي من هم ـ مثل خودشان ـ مبهم است و آنچه تقريباً معلوم است، در نوشتن نميگنجد؛ و بماند ـ با توفيق الهي ـ براي يك فرصت ديدار.
۲ـ در يكي از نامه هاي گذشته، دربارهي موضوع استفتاي دفتر «خوه رهتاو» (:اجارهي مشتمل بر ربا) بحث كردهام. امّا تسميهي اين معامله به «وديعه» يا «رهن» درست نيست، زيرا از نظر ماهيّت و غايت، متفاوتاند. پس نام معامله، همان اجاره است كه قيد «با وديعه» يا «ربوي» بر آن اضافه شده است. و امّا شرط مباح بودنِ به حكم «ضرورت» براي مستأجر، در همان نامه ي قبلي ذكر شده؛ و براي مالك (كه او، موجب وضعي شبيه رباخواري براي غير (يعني: اعانه به معصيت، ميگردد)، نگراني است از رفتار آيندهي مستأجر (نه: رواج، و عرفي شدن موضوع)؛ و براي واسطه، علم يا ظنّ نسبت به آن دو.
۳ـ جواب به سؤالات و اشكالهاي مهمّ نامهي جناب آقاي صالح تيموري كه به شما نوشته ا ند، كار يك نامه نيست. پس ناچار به چند جمله ي كوتاه اكتفا ميكنم: الف ـ غايت عمليِ اقتصاد اسلامي، اقامهي قسط مادّي است (همچنانكه غايت نظام اخلاقي و اجتماعي، اقامهي قسط معنوي است). امّا دربارهي روش، بديهي است كه: ۱ـ آراء متفاوت پيش خواهد آمد. ۲ـ و خداي دين و خلق، «امر» را، در نهايت، به «شوريٰ» (شوراي اولي الأمر) سپرده است. بـ خود اشاره كردهاند: ايمان، مانع تنبلي در كوشش براي بهبود توليدات و خدمات خواهد بود؛ همانگونه كه در يكي از نامههاي همين نوبت، به خدمات ديني و پزشكي دلسوزان خلق، اشاره كردهام (وضع بزرگواراني مانند امام مالك و سيّد قطب، و مانند جالينوس و خالُوُ سيّد محمّد حكيم، بهترين شاهد مدّعاي آن نامه است). جـ به واسطهي «كار» است كه: پول هم، ارزش كسب پول را مييابد، مانند مضاربه و امثال آن (با قيد اشتراك در نفع و ضرر، و با درصد مناسب براي هر كدام از درآمد، نه به نسبت سرمايه، و مانند اجارهي خانه و كار روي ماشين و غيره. امّا بدون كار، نبايد يك قران بر يك مليارد تومان افزوده گردد. حكمت جهات مختلف اين حكم، بسيار مهمّ است، امّا در اينجا نميگنجد. نامهاي كه ايشان دربارهي «فلسفه حجاب» قبلاً به شما نوشتهاند، به دست من نرسيده. نميدانم: خودتان به آن جواب دادهايد يا نه؟
خدا يار و نگهدار همه. برادرتان: احمد
۲۸/۱۲/۷۰
ـ سورهی نساء آیهی ۸۶