آیا مکتب قرآن منابع معتبر حدیث را قبول دارد؟

سوال:

آیا مکتب قرآن منابع معتبر حدیث را قبول دارد؟

اگر سخنان پیامبر مخدوش شده­اند و ما از این منبع نورانی محروم شده­ایم­، چگونه خداوند در هنگام نزاع به دو چیزی ارجاع داده که یکی از آندو قبل از رسیدن به ما از میان رفته است. آنجا که فرمود يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آَمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآَخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا (۵۹)

با توجه به اینکه در مسائل فقهی با اطمینان به سخنان امام شافعی فتوی می­دهید، آیا از کلام امام شافعی بیشتر محافظت شده یا از فرمایشات حضرت محمد مصطفی(ص)؟

جواب:

 هيچ مسلماني عملاً نمي‌تواند بر اساس قرآن زندگي كند؛ مگر اينكه در كنار «كتاب خدا» به سنت پيامبر عظيم الشأن اسلام معتقد و ملتزم و پايبند باشد.

«شبهه كفايت قرآن» زمزمه‌ي انسان­هايي است كه به حق، شأن و مقام رسالت و نقش شخص رسول را درست درك ننموده و اصل واجب الاتباع بودن او را و نيز روح «پيام» «لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة» را با جان و دل نشنيده‌اند.

روشن‌ترين دليل اين حقيقت، اين است كه: خداوند حكيم، قرآن را بر شخص حضرت رسول ـ‌ص‌ـ فرو فرستاده تا او را قبل از هر كس، به واسطه‌ي اين كتاب ـ‌كه سراسر نور و هدايت و رحمت است‌ـ در تمام جنبه‌هاي مختلف زندگي، هادي و راهنما باشد. سپس او مردم را با تبليغ و تبيين اين كتاب از تاريكي­هاي فكري و اخلاقي و عملي و اجتماعي و. . .، به افق­هاي نور و روشنايي، هدايت نمايد.

بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ (٤٤نحل (الر كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ )١-ابراهیم(

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ (-  مائده٦٧)

و مردم در اجراي همه دستورات الهي مأمور و ملزم به اطاعت از او بوده‌اند. و در نهايت بر اساس «تبيينات» و «سنت عملي» او جامعه‌اي با عنوان «امت واحد» تشكيل گرديد كه با مجموعه اصول و اركان و بخش­هاي گوناگونش، و همراه با آنچه در عصر خلفاي راشدين ـ رضوان الله عليهم اجمعين ـ تجلّي يافت (يعني حكومت شورا و دولت خلافت) تنها الگو و نمونه براي پيروان واقعي قرآن، در هر عصر و زماني مي‌باشد.

قرآن مي‌فرمايد:  وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا (نساء – ١١٥)

وَالسَّابِقُونَ الأوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالأنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ ( توبه -١٠٠)

كه «سبيل» مؤمنين و راه و روش سابقين اولين از مهاجرين و انصار، حكومت شوري و دولت خلافت است، و غير سبيل مؤمنين بقيه‌ي حكومت و دولت­هاي خودكامه‌ي ديگر.

در روايتي نسبتاً طولاني از ابو داود و ترمذي نقل مي‌كنند كه پيامبر فرموده:       نقل حدیث؟

«… و انه من يعش منكم فسيري اختلافاً كثيرا،‌ فعليكم بسنتي و سنة الخلفاء الراشدين المهدبين، عضوا عليها بالنواجذ…» (الحديث رواه ابو داود و الترمذي). كه در اين روايت در كنار «سنت رسول خدا ـ‌ص‌ـ» تنها راه و روش خلفاي راشدين، به عنوان راه دين از زبان پيامبر ـ‌ص‌ـ معرفي شده است. براي بيشتر روشن شدن اين موضوع،‌ به كتاب نهج البلاغه نامه ۶، مراجعه شود كه در آنجا،‌ حضرت علي به عنوان يكي از خلفاي راشدين توضيح داده ‌كه حكومت اسلامي از ديدگاه ايشان چگونه حكومتي است و خليفه و امام را چه كسي انتخاب مي‌كند.

به هر حال به اصل موضوع برمي‌گرديم:

آيا از نظر عقلي و عملي امكان دارد، كه كسي بخواهد بر اساس قرآن زندگي كند و قرآن را منبع و مأخذ مسائل اعتقادي، اخلاقي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي خود قرار دهد، امّا از حضرت رسول ‌ـ‌ص‌ـ الگو نگيرد و به او تأسّي نكند؟ يعني سنت را،‌ رها كند.

مگر كسي ديگر بوده كه به اندازه‌ي او ـ‌ص‌ـ صميمانه و مخلصانه و همه جانبه، روح كلام خدا را درك كرده باشد، و يا درك كند؟

آيا هستند كساني كه به اندازه‌ي او همه جانبه تابع و پيرو دستورات قرآن باشند؟ آيا كساني ديگر به غير از پيروان واقعي خود او، ‌هستند كه توانسته باشند امتي را بر اساس قرآن تشكيل دهند و يك زندگي را بر اساس دين، پي‌ريزي كنند؟ جواب اين سؤال­ها براي هر خردمند منصفي روشن و واضح است. بنابراين تمام گفتارها و كردارها، اوامر و نواهي و تقريرات رسول مكرّم اسلام ـ‌ص‌ـ، براي هر مسلماني به شرطي كه ثابت شود، ازآنِ آن بزرگوار است، به نام دين خدا، و مانند دستور خدا، شناخته مي‌شود. قرآن مي‌فرمايد: مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا ( – نساء -٨٠ (

وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى (٣)إِنْ هُوَ إِلا وَحْيٌ يُوحَى (نجم -۴)

لا تَجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسُولِ بَيْنَكُمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُمْ بَعْضًا قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا فَلْيَحْذَرِ الَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنْ أَمْرِهِ أَنْ تُصِيبَهُمْ فِتْنَةٌ أَوْ يُصِيبَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ (نور – ۶۳)

رسول خدا ـ‌ص‌ـ در مدت ۲۳ سال حيات پر خير و بركتش، مأموريت داشت كه با تبيينات و توضيحات شفاهي و با عملكرد خود و موضع‌گيري­هاي تأييدي و انكاري نسبت به كردار و گفتار ديگران و با . . . دين خدا را در جامعه تجلّي بخشد و قرآن را اجرا و پياده نمايد.

دين اسلام به معني واقعي كلمه، و صورت عيني اكمال دين و اتمام نعمت و در نهايت: تحقق ماصدق خارجي آن، مجموعه‌اي پرخير و بركت است كه در زمان رسول خدا ـ‌ص‌ـ اتفاق افتاد كه متن متين آن، قرآن كريم، و شرح و بيان و بلاغ و پياده كردن آن در «سنّت» پيامبر عظيم‌الشأن اسلام، تحقق يافته است.

كتاب بدون سنت، و اسلام بدون رسول، اسمي است بي‌مسمّي كه فلسفه‌ي وجودي رسالت الهي، در طول تاريخ بشريّت، آنرا بر نمي‌تابد و آنرا رد مي‌كند. امّا بايد توجه داشت آنچه را كه به نام «سنّت» مطرح است، در يك تقسيم‌بندي كلّي، به سه قسم تقسيم می­شود:

  1. سنت عملي
  2. سنت قولي
  3. سنت تقريري

سنّت عملي گرچه از نظر «كميّت» به اندازه «سنت قولي» گسترده نيست؛ امّا از نظر كيفيّت متقن‌تر و از نظر معني و مفهوم روشن‌تر وشعاع دايره‌ي استفاده از آن در بر گيرنده‌تر است؛ زيرا مجموعاً خاص و عام از آن بهره مي‌گيرند.
و در حقيقت به عنوان معياري غيرقابل انكار، براي تشخيص صحيح و سقيم، «سنت قولي» به‌كار مي‌رود. زيرا سنت عملي، غالباً متواتر و يقيني است. و مسلمانان اكثراً تكاليف عملي خود را مانند: نماز، روزه، حج و زكات و . . . از این نوع سنت دریافت نموده و انجام مي‌دهند. هرچند اين موارد و موضوعات را نيز از زبان پيامبر ـ‌ص‌ـ و صحابه و تابعين شفاهاً هم، نقل كرده‌اند. امّا آنچه به عنوان « سنت قولي» به پيامبر ـ‌ص‌ـ نسبت داده شده است، همه‌ي آن از يك نوع كيفيّت برخوردار نيست و داراي درجاتي است كه علماي علوم الحديث در گذشته از آن به تفصيل، بحث كرده‌اند.

 براي روشن شدن اين موضوع بايد گفت: كه مسلمانان در قرون گذشته، به نسبت آن، سه روش مشخص را در پيش گرفته كه هم اكنون هم ادامه دارد.

  1. روش افراط
  2. روش تفريط كه اين روش­ها هر دو مردود هستند.
  3. روش معتدل و متوسط. كه قرآن اين روش را تأييد مي‌كند.

 روش افراط: روشي است كه بي­ضابطه و بدون قانون و قاعده هر چه كه از زبان پيامبر ـ‌ص‌ـ به عنوان احاديث و روايات، در کتب روایات از زبان هر كسي نقل شده باشد معتبر دانسته و جاهلانه بدون اينكه آن را با اصول و قواعد «علوم الحديث» و با شروط قبول روايت، محك بزند به پيامبر اسلام نسبت مي‌دهد.

متأسفانه امروزه ـ بدتر از هر زماني ـ اين روش بي­منطق، در بين مسلمانان اين منطقه‌ و ديگر مناطق رواج یافته، و در این باره به آن اصول و ضوابط اصلاً توجّهي نمي‌شود، و در حقيقت در بين علوم فراموش شده، از همه بيشتر مورد بي‌توجهي و بی­مهری قرار گرفته است.

دامنه­ی آثار ناگوار اين روش تا آنجا رسيده كه مطالب زيادي كه مسلماً هيچ ربط و نسبتي به پيامبر اسلام ـ‌ص‌ـ نداشته و اساساً فرمايش او نبوده، و البته جزء كار و برنامه او نمي‌تواند باشد، به عنوان «سنت» به او نسبت داده شده است. و حتي مطالبي به عنوان «سنت» مطرح گشته كه يقيناً كار دشمنان اسلام بوده كه آگاهانه براي ضربه زدن به دين مبين اسلام، آنها را وارد كتاب­ها نموده و متاسفانه مسلمانان، ناآگاهانه به آنها در مسائل مختلف فقهي و غير فقهي و حتي اعتقادي تمسك مي‌جويند.

كاكه احمد مفتي‌زاده در نامه‌ي۴ صفحه‌ي ۲ درباره اين موضوع مي‌فرمايد:

«ثانياً: قرنها است كه متأسفانه، در اكثر مناطق، «اجازه روايت حديث»، متروك شده، و هر كس با مختصري آشنايي، حديث روايت مي‌كند؛ يا حتي به حديث فتوي مي‌دهد (كه اين به معني بالاترين درجه اجتهاد است يعني: اجتهاد آزاد). امّا اگر كسي، رأي مرا بخواهد، به كسي اجازه «روايت مطلق» را نمي‌دهم.

(روايت تنها نه فتوي، كه شأني بالا دارد)، مگر پس از اطمينان به تقوي و به فهمش، و به تسلطش در علم به قرآن، و در شروط اعتماد به روايت (كه اين شروط فراوان است). زيرا «روايت تنها» هم، گاهي مساوي است با همان فتوي به حديث (= اجتهاد آزاد) در فقهيات؛ و گاهي مساوي است با: نسبت دادن سخني مخالف دين در فقهيّات يا غير آن، به رسول بزرگوار رحمت ـ‌ص‌ـ ! و راستي! آيا محب صادق آن حضرت، به چنين بي‌ادبي و چنين معصيت و چنين خيانتي، راضي خواهد بود؟ (امّا ممكن است: گاهي با روايت محدود يعني: روايت تعدادي معين از احاديث، موافقت كنم)» پايان مطلب كاكه احمد.
بسي جاي تأسف است كه: اگر كسي به اين افراد جسور و جاهل، با روش علمي و صرفاً به خاطر دفاع از سنّت» و حفظ و حراست از آن تذكری مي‌دهد، و يا اعتراضي كند، بي‌درنگ تهمت باور نداشتن به سنت، و برچسب ارتداد و كفر، به پيشانيش زده مي‌شود.

امّا دوست‌داران راستين رسول خدا ـ‌ص‌ـ و دلسوزان دين و بندگان خدا نبايد از هياهو بترسند و ترديدي به دل راه دهند و بايد با قاطعيت خيانت و انحراف اين افراد را براي حق دوستان و محبان صادق رسول محبوب ـ‌ص‌ـ برملا سازند.

روش تفريط: در برابر روش افراط، روش تفريط وجود دارد. سردمداران اين روش «سنّت» را به طور كلي ناديده مي‌گيرند و آن را از اعتبار ساقط مي‌كنند. و جمله «كفايت قرآن» را، بر خلاف مراد و مقصود اصلي آن،‌ تعبير و تفسير مي‌كنند. و براي تبيين و توضيح قرآن و تفسير تشريح موازين كلي، خود را از سنت بی نیاز می­دانند و بر اين باورند كه جهان اسلام بدون تمسك به سنت و تنها به وسيله‌ي قرآن، مي‌تواند امور و شئون خود را بر اساس دین خدا، اداره كند. اين هم انحرافي است از نوعي ديگر، برخوردی است با حقيقتي امّا جفاكارانه،‌ و حركت كردني است بي‌راهنما و بي‌نقشه كه راه به جايي نخواهد برد.

 روش معتدل و متوسط: متوسط اين دو روش، روشي است درست و منطقي، كه نه مانند روش اول بي‌حد و مرز و بي‌اصول و ضوابط، هرچه را كه روايت كرده باشند، به عنوان سنت مسلم رسول خدا ـ‌ص‌ـ مي­پذیرد و نه مانند روش دوم تمام سنت را از ارزش و اعتبار ساقط مي‌داند. بلكه با توجه به ضوابط و شروطي كه دانشمندان جديد و قديم، براي تشخيص صحيح و سقيم روايات، محك و معيار قرار داده‌اند ـ‌كه مهمترين آنها تطبيق سنت است با قرآن‌ ـ موضوع سنت را مورد بحث و، ‌بررسي قرار می­دهند و در نهايت از آ‌ن بهره درست مي‌گيرد.

باتوجه به اينكه اين شرط مهم،‌ يعني تطبيق سنت با قرآن در بین بقيه­ي شروط، ‌به درستي درك نشده است آنرا مقداري توضيح مي‌دهيم:

آيا در نظر نگرفتن اين شرط، به اين معني است كه عين آن مطلب که در روایات آمده، در قرآن هم آمده باشد؟ طبعاً مراد و مقصود اين نيست، زیرا وقتي عين آن مطلب روایت در قرآن هم آمده باشد ديگر نيازي به سنت نيست و لازم نيست برای اثبات آن به سنت مراجعه كنيم. اگر چنين موردي پيش آمد،‌ يعني عين مطلبي، هم در قرآن و هم در سنت، بيان شده بود،‌ آمدنش در سنت فقط براي تأكيد و تقرير است و اين را بيان تقريري مي‌گويند؛ مانند رواياتي كه اصل وجود نماز و روزه و زكات و حج را بيان مي‌كند مثل روايت «بني الاسلام علي خمس الحديث» كه اين روايت آياتي را تأكيد و تقرير مي‌كند كه درباره‌ي وجوب نماز و روزه و زكات و حج در قرآن آمده است. بلی منظور این نیست که عین مطلب آن روایت در قرآن هم آمده باشد بلكه منظور از تطبیق سنت با قرآن، اين است كه: بدانيم اصل آن موضوع كه در آن روايت آمده،‌ در قرآن هم موجود است يعني: كليّت و اجمال آن به عنوان موضوعي ديني، قرآن بدان تصريح فرموده است و قرآن آن را قبول دارد؟!

اگر اينطور بود مي‌گوييم: اصل موضوع مورد بحث روايت، ديني است و در آن صورت بقيه‌ي معيارها و مقياس­هاي ديگر را به نسبت آن اعمال مي‌كنيم تا به صحت استناد و يا عدم صحت آن،‌ به رسول خدا ـ‌ص‌ـ مطمئن شويم. زيرا هر موضوعي كه درست بود، بالضروره، لازم نيست آنرا رسول خدا ـ‌ص‌ـ فرموده باشد.

مانند رواياتي كه كيفيت و كميت نماز و روزه و زكات و حج را به تفصيل بيان مي‌كند و اين را «بيان تفصيلي» مي‌گويند. يعني تفصيل دادن مجمل قرآن، بواسطه­ی سنت.

با توجه به روشن بودن مطلب نياز به آوردن مثال نيست.

و يا براي اين است كه بدانيم موضوع آن روايت با موازين و قواعد كلي دين (موازين و اصول اسلامي) كه از قواعد كلي قرآن و سنت،‌ به دست مي‌آيد، ‌سازگار است؟

اگر اينطور بود باز مي‌گوئيم: اصل موضوع ديني است، و باز با موازين و شروط قبول روايات، آن روایت را مورد بررسي قرار مي‌دهيم،‌ تا صحت نسبت آن به رسول خدا ـ‌ص‌ـ ثابت شود. مانند: «نظام اخاء». در سيره نقل است که پيامبر رحمت ـ‌ص‌ـ قانون اخاء را به عنوان یک قانون اقتصادي در جامعه‌ي مدينة الرسول ـ‌ص‌ـ ابلاغ و اجرا نمودند، تا مسلمانان آن جامعه را، تدريجاً مانند مساوات معنوي، به قله­ی مساوات مادي نيز ارتقا دهند تا از نظر زندگي، فاصله‌ي فقير و غني را كم كنند و جامعه را به قله رفيع قسط، صعود و تعالي بخشند. براي اجراي اين امر هر فقيري را ـ‌كه بيشتر مهاجرين مال و جانبازي بودند كه همه‌ي تعلقات مادي خود را در مكه به خاطر خدا و رسول خدا رها كرده بودند ‌ـ با ثروتمندي، برادر و شريك مي‌كردند.

و در اصطلاح كردي مي‌گوييم: «هه‌ر فه‌قيِريكي ئه‌كرده برا به‌ش ده‌وله‌مه‌ني» مي‌خواهيم اين موضوع را با قرآن تطبيق كنيم، تا معلوم گردد با قرآن سازگار است يا خير؟ وقتي به قرآن مراجعه مي‌كنيم متوجه مي‌شويم كه اين موضوع بدين صورت در قرآن نيامده است و حتي با ظاهر قرآن هم در تعارض است. زيرا قرآن مالكيت مشروع هر كس را به رسميت مي­شناسد و انسان را مالك مايملك خود مي‌داند پس چگونه مي‌توان كسي را با او در مالش شريك گردانيد؟

امّا مجتهد قرآن شناس و اسلام شناس، وقتي كه مسئله‌ي اقتصاد اسلامي را از نظر قرآني همه جانبه بررسي مي‌كند و مآل و غايت آنرا در نظر مي‌گيرد به خوبي متوجه مي‌شود كه اخاء اقتصادي نه تنها با آن در تعارض نيست بلكه دقيقاً يكي از صورت­هاي آن به حساب مي‌آيد. بعد از این توضیحات باید گفت اگر روايتي با نص صريح قرآن و مفهوم كلي و اجمالي آن، و موازين و اصول اسلامي برگرفته از قرآن و سنت مسلم، حقيقتاً در تعارض بود، آن روايت قطعاً، قطعي الوضع است و از دور بررسي­هاي بعدي يعني تحقيق درباره «لفظ» (درجه فصاحت و بلاغت و سبك) و ارزيابي «سند» خارج است. مانند: «صلوا خلف كل برٍّ و فاجر»

اگر «بَرّ» و «فاجر» كه جمع آنها «ابرار» و «فجّار» مي­باشد، اصطلاحاتي ديني و قرآني‌اند، و رسول نور و رحمت ـ‌ص‌ـ مبيّن قرآن است و مفاهيم قرآني را با فرهنگ قرآن، ‌براي مردم روشن مي‌كند، به هيچ وجه متصور و قابل قبول نيست كه رسول مبین قرآن در رابطه با هیچ یک از قضاياي اسلامي و تكاليف ديني، از جمله امامت نماز برخلاف نص صريح قرآن در بين دو گروه از متصفان به صفات اضداد و با سرنوشتي متضاد، تساوي در حكم قائل باشد و مثلاً بفرمايد: به هر بَرّ و فاجري در مهمترين عبادت اقتدا كنيد و پشت سر آنها نماز بخوانيد؛ در مقابل، خدا فرموده باشد: «ابرار» در ناز و نعمت بهشت‌اند و فجار در عذاب جهنم.

«ان الابرار لفي نعيم و ان الفجار لفی جحیم ۱۴ و « الانفطار يا ام نجعل المتقين كالفجّار »  آدرس آیه و سوره؟

در اينجا هم به ذكر اين چند مورد اكتفا مي‌كنيم و درباره­ي لزوم شرط تطبيق سنّت با قرآن و چند شرط ديگر به اقوال چند تن از دانشمندان استناد مي‌كنيم:

خطيب بغدادي در كتاب «الكفاية في علم الرواية» (صفحه ۱۸ـ۲۰) در عنوان: «ذكر بعض الدلائل علي صحة العمل بخبر الواحد و وجوبه» مي‌گويد: خبر واحد در اين چهار مورد قابل قبول نيست:

  1. منافات داشته باشد با آنچه عقل سليم بدان حكم مي‌كند.
  2. منافات داشته باشد با آنچه قرآن بدان حكم مي‌كند.
  3. منافات داشته باشد با سنت معلوم و شناخته شده از رسول خدا (ص‌).
  4. منافات داشته باشد با هر دليلي كه قطعي و يقيني است.

و امام ابو حنيفه براي قبول روايات آحاد، نه شرط را لازم مي‌داند. و اینک بعضی از آن شروط:

  1. با اصول و موازين كلي دين، ‌تعارض نداشته باشد.
  2. با كليات قرآن و ظاهر آن تعارض نداشته باشد (منطبق با قرآن باشد).
  3. با سنت مشهور چه قولي و چه عملي تعارض نداشته باشد.
  4. با عملكرد صحابه و تابعين كل مناطق، نه يك منطقه خاص تعارض نداشته باشد.
  5. راوي بر خلاف روايت خود عمل نكند.

و سيوطي در كتاب «التدريب» نقل مي‌كند كه عبدالرحمن بن جوزي گفته ما احْسنَ قول القائل: اذا رأيت الحديث يباين المعقول او يخالف المنقول او يناقض الاصول، فاعلم انه موضوع.

كه منظور از منقول، قرآن كريم و سنت مسلم رسول خدا مي‌باشد.

بعد از اين توضيحات مي‌گوئيم كه «سنت قولي» دو نوع است:

  1. متواتر    آحاد

و متواتر خود نيز دو قسم است:

  1. متواتر لفظي ۲٫ متواتر معنوي

متواتر لفظي به روايتي گفته مي‌شود كه هم لفظ و هم معني را جمعي در اوّل و وسط و آخر سند (يعني دوران صحابه و تابعين و تابع تابعين) از پيامبر اسلام ـ‌ص‌ـ نقل كرده باشند كه عقلاً و عادتاً توافق آنها بر دروغ محال باشد. اين نوع متواتر بسيار كمياب است و به قول «ابن صلاح شهر زوري» (رحمة الله عليه) «عزيزٌ جداً» «لا يكاد يوجد» و خوشبختانه يكي از احاديث متواتر لفظي حديثي است كه دقيقاً درباره‌ي موضوع مورد بحث يعني نسبت دادن چيزي به پيامبر بزرگوار اسلام (ص‌) صحبت مي‌كند. پيامبر اسلام ـ‌ص‌ـ (در حاليكه شديدترين هشدار را متوجه كساني مي‌كند كه سخن يا روايتي را كه او نفرموده به او نسبت مي‌دهند)، مي‌فرمايد:

(من كذب علي متعمداً فلْيتبوا مقعده من النار) هر كس چيزي را به دروغ و از روي عمد، به من نسبت دهد كه من آنرا نگفته باشم، البته جايگاه خود را در دوزخ آماده ببيند.

و امّا متواتر معنوي كه عبارت است از اينكه: جمع سابق الذكر،‌ يك معني را با عبارات مختلف از پيامبر ـ‌ص‌ـ نقل كرده باشند، عزيز و كمياب نيست و نسبتاً زياد است. متواتر نسبتش به پيامبر،‌ يقيني است و هر چه به صورت تواتر نقل شده باشد با اطمينان مي‌توان گفت كه اين سخن را پيامبر اسلام ـ‌ص‌ـ فرموده است.

و امّا «روايات آحاد»:

«روايات آحاد» به رواياتي گفته مي‌شود كه كسي يا كساني كه به حد تواتر نرسيده باشند، آنرا از پيامبر بزرگوار اسلام ـ‌ص‌ـ نقل كرده باشند كه خود تقسيمات مختلفي دارد مثلاً: مشهور، عزيز و غريب كه اينها زير مجموعه­ی «صحيح» هستند و يا صحيح، حسن، ضعيف و تقسيمات فراوان ديگر. در هر صورت روايات آحاد،‌ نسبتشان به پيامبر، يقيني نيست و موجب يقين نيستند.

امّا امروزه جوامع اسلامي با مجموعه‌اي از كتب روايات به عنوان صحاح، جوامع، مسانيد، معاجم، مستدركات، مستخرجات و اجزاء روبروست كه تدوين و تأليف اكثر آنها به ابتداي قرن سوم هجري برمي‌گردد. به عنوان مثال: امام بخاري ـ رحمه الله‌ ـ كه مقبول‌ترين آنها است،‌ متولد ۱۹۴ هجري مي‌باشد.

بنابراين تدوين احاديث، به اين شكل و صورتي كه الآن در اختيار ماست، دويست سال بعد از هجرت پيامبر بزرگوار اسلام،‌ جمع‌آوري و تدوين شده است. اين ميراث گران­بها، حاصل زحمات پي‌گير و شبانه‌روزي بزرگواراني بوده كه براي جمع‌آوري آن تمام سختي­ها و مشقت­ها را بر خود هموار نموده و جان و جواني خود را در اين راه در طَبَق اخلاص گذاشته و زندگي و عمر پربركت خود را در پاي آن، تقديم نموده‌اند.

لازم به ذكر است كه تمام علما و دانشمندان اتفاق نظر دارند كه تمام قرآن، قطعي‌الثبوت و از طريق يقين ‌بخش تواتر و طريق­هاي قطعي ديگر به ما رسيده است. و نيز اتفاق نظر دارند كه به جز احاديث متواتر با اقسام مختلف، بقيه­ی روايات موجود در اين مجموعه، قطعي‌الثبوت نيستند، يعني نسبت آنها به پيامبر قطعي و يقيني نيست، بلكه ظني‌الثبوت هستند.

بنابراين،‌ وظيفه‌ي علما و دانشمندان معاصر است كه مانند اعصار گذشته، با تأسّي به سلف صالح خود در «تلقي» و «تحمل» اين روايات فراوان و «اداء» و تبليغ آنها، به معيارهاي «علم‌الحديث» چه علم‌الحديث روايي، و چه علم‌الحديث درايي،‌ مراجعه نموده، و با در نظر گرفتن آن معيارها كه در گذشته و يا زمان حال،‌ از طرف دانشمندان معاصر، مرقوم و مورد قبول قرار گرفته، به ارزيابي «سند» و «متن» روايات بپردازند.

كاكه احمد مفتي زاده ـ رحمه الله ـ در اين باره، مي‌فرمايد:

«يادآوري كنم كه: گاهي درباره‌ي بعضي از شروط قبول هر «روايت» از هر گذشته‌ي دور يا نزديك، پيش از ارزيابي «لفظ» يا «سند»، بحث­هاي شفاهي داشته‌ام. به اين جهت، اكنون به بيان اجمالي و عنوان‌وار آن شروط،‌ اكتفا مي‌كنم:

يك‌ـ  معرفت مقدور به افكار و اخلاق و همه‌ي احوال روش منسوب اليه (حضرت رسول ـ‌ص‌ـ يا غير ايشان(.

دوـ آشنايي مقدور نسبت به شرايط و احوال محل مربوط به روايت.

سه‌ـ «علم به قرآن» در حد مقدور هر زمان.

چهار‌ـ علم به موازين و اصول اسلامي در موضوعات مورد عنايت دين، خصوصاً اسلام و به خصوص در زمينه‌ي مسائل روايت. دو شرط اخير، خاص روايات اسلامي است.

اگر روايتي با اين چهار شرط، نمره قبولي گرفت، آنگاه، نوبت تحقيق درباره‌ي «لفظ» مي‌رسد (: ارزيابي درجه‌ي فصاحت و بلاغت و سبك) و بعد از اين همه است كه بايد به ارزيابي «سند» پرداخت. اگر روايتي در مرحله‌ي اول يا دوم، مردود شد، ديگر پرداختن به مرحله‌ي بعد، لازم نيست، ممكن است: روايتي در آزمايش با چهار شرط اول، قبول شود؛ ولي در مرحله‌ي دوم، مردود. چنين روايتي تنها از جهت «روايي» است كه بي‌اعتبار مي‌باشد. (نامه‌ي ۶ صفحه‌ي ۴).
پس مكتب قرآن، با توجه به اين واقعيت­هاي انكار ناپذير، ‌و با توجه به اين اصول و موازين، و تأسّي به سَلف صالح است كه در نسبت دادن هر روايتي به پيامبر بزرگوار اسلام شرط احتياط را از دست نداده و بر احراز صلاحيت علمي و تقوايي افراد، و بررسي متن سند بر اساس آن موازين، اصرار مي‌ورزد وگرنه اگر ثابت شود كه فلان روايت فرموده‌ي رسول بزرگوار اسلام است، با جان و دل آنرا مي‌پذيرد و به اميد خدا در حد توان بدان عمل مي‌كند. و نيز بر همين اساس است كه نمي‌تواند يك منبع مشخص را دربست به عنوان احاديث مسلم رسول بزرگوار اسلام ـ‌ص‌ـ معرفي نمايد. و امّا چگونه مكتب قرآن، در مسائل فقهي، به اقوال امام شافعي استناد مي‌كند، در حاليكه همان كسانيكه «الامّ» و «الرساله» را حفظ نموده‌اند،‌ اهتمام بيشتري به احاديث پيامبر داشته‌اند؟ بايد عرض كنيم كه: انتساب «الام» و «الرساله» به امام شافعي ـ‌ح‌ـ از طريق تواتر و قطع، به اثبات رسيده است، نه از طريق ديگر، و اين تنها خاص «الامّ» و «الرساله» هم نيست بلكه ميليون­ها كتاب هستند كه نسبتشان به مؤلفانشان، قطعي و يقيني است. مثلاً: صحيح بخاري به صورت تواتر ثابت شده است كه تأليف امام بخاري است. همچنين صحيح مسلم، حاصل زحمات امام مسلم است و ميليون­ها كتاب ديگر و امّا اينكه در بين روايات، رواياتي مخدوش وجود دارد يا خير؟ همچنانكه توضيح داده شد، در آن شكي نيست. حتي روايات مجهول و موضوع وارد بعضي از كتاب­ها شده‌اند و كتاب­هايي درباره‌ي «احاديث موضوعه» تأليف شده است تا جامعه‌ي اسلامي از آنها پرهيز كند مانند كتاب الموضوعات تأليف «ابي الفرح عبدالرحمان بن جوزي» و كتاب­هاي ديگر.

امّا راجع به اين موضوع، كه اگر روايات مخدوش هستند، چگونه به «سنت» رجوع كنيم؟ توضيح داده شد كه «سنت» تقسيمات مختلفي دارد. سنت متواتر چه لفظي و چه معنوي و سنت عملي پيامبر (ص) كه اكثر آن نيز متواتر است، با اعتماد و اطمينان مي‌توان بدان رجوع نمود و آنچه نيز به عنوان سنت قولي در صحاح و مسانيد و جوامع و مستدركات و . . . آمده، نه كاكه احمد مفتي زاده و نه هيچ فردي از افراد مكتب قرآن اعلام نكرده كه همه‌ي آنها، مخدوش هستند. كاكه فاروق فرساد در جزوه‌اي كه كاكه احمد آنرا تصحيح فرموده است، در اين زمينه مي‌فرمايد: همچنانكه تصحيح حديث كار هر كسي نيست، تضعيف آن و «موضوع» شمردنش نيز كار هر كسي نيست بلكه مكتب قرآن با تأسّي به سلف صالح اعلام كرده، كه عالم، متقي، قرآن شناس و به عبارتي ديگر متخصص و متعهد، با در نظر گرفتن اصول و موازين شناخته شده‌ي جديد و قديم، ‌به روايات، استناد كند و فتوي دهد.

«رحم الله امرءً عرف قدره و لم يتعدّ طوره»